کامیون از کوچه رد شد. همانطور که چرخ ها گل و لای را له میکردند تا کامیون از کارخانه به جاده برسند، راننده با خودش فکر کرد که کاش بال داشت و میتوانست پرکشان از دست افکارش فرار کند. با خودش فکر میکرد جالب میشود اگر بالهایش از جنس بال های اژدها باشند. دوست داشت به یک آدم بالدار معمولی تبدیل شود.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها